" بسم رب المهدی... "
سلام مولای من ....
قربان وجود نازنین ت که میهمان زمین شده ای : خوش آمدی مهدی جان ..
آقای من ...
از حضورت هزاران بار ممنون که هستی و مرا در هر حالم که به یادت هستم می بینی و تو هم مرا یاد می کنی ..
در شب میلادت میهمان بزمی دنیایی بودم ...
با خودم جنگیدم که در آن مجلس باشم یا نباشم ..
امــــــــــــا ..
مگر می شود جایی رفت بدونِ مهدی ...!!!
مگر می شود نَفَس کشید بدون مهدی ..!!!
رفتم : با مهدی: رفتم ...
مجلس شان گرم بود اما خبری از حضور تو نبود حتی در پشت در خانه شان ..
من ترا هم با خودم بُردم : یادت هست ..؟
با هم رفتیم که من تنها نباشم و تو که مولای منی مرا از گناهِ اهلِ زمین دور کنی ...
ممنون از آمدنت که همراهِ من شدی و آمدی ..
من با تو بودم و با تو حرف میزدم : من برای شب میلادت بود که خودم را زیبا کردم : یادت هست ؟
دلم میخواست : مرا آنچنان زیبارو ببینی :
که یادت بماند من برای تو بودم و به یاد تو ..
تو که با من بودی : من شدم زیباترین حّوایِ آن حوالی ...
آنها ترا نمی دیدند که همراه منی و زیبایی من از جمالِ دلربایِ توست ..
من اهل دنیایم : زیبارویی ام هم به اعتبار رُخِ دلربای توست ...
نخواستم در گناه اهل زمین شریک باشم : تنها با تو خلوت کردم و با تو بودم که ...:
به یاد شب میلاد مولایم حسین بن علی افتادم و فطرس ش ...
یادت هست ؟
" حسین که به دنیا آمد : ملایک به زمین آمدند و قُنداقه اش را با خود برای عشقبازیه اهل آسمان بالا بِردند...
که فرشته ای که بالش سوخته بود : خودش را به قنداقه ی حسین زد و شد مثل روز اولش : آسمانی شد .. "
شب میلادت بود و من هم دلسوخته : بال و پَر سوخته ...
آرزو کردم : که ای کاش :
در زمانی که به دنیا می آیی و ملایک ترا برای عشقباری به آسمان ها میبرند : من هم می آمدم :
بال و پَره دل و جانِ سوخته از دوری ات را به قندانه ی آسمانی ات میزدم و من هم : ....
آسمانی می شدم به نام مهدی ..
فُطرس ت می شدم ...
فطرس ت می شدم و تو مرا به لبخندی میهمان می کردی ...
خوش به حال فطرسِ حسین :
که هم بال سوخته اش شفا پیدا کرد و هم نگاهش به جمال صاحب ش در آسمان ها روشن شد ..
اما من مانده ام و حسرت ش :
که شب میلادت بود و ترا هم به آسمان ها بردند برای عشقبازی و من :
فطرس ت نبودم ..
که بال سوخته ی قلب بیقرارم را به گوشه ی قنداقه ات : آرام کنم ..
شرمنده که لایق ت نیستم ...
که تو باشی و من برایت فطرس باشم ..
جز شرمندگی به محضرت نیاورده ام که لایق باشم و تو باشی و شب میلادت باشد و من در آسمانها به زیارتت بیایم ...
من مانده ام و این رویاهای عاشقانه ای که به یاد تو خیالم را از هر گناهی دور می کند
حتی اگر در جایی باشم که ترا نببینند ...
همین که تو هستی :
*** خـــــــــــــــدا را شـــکر ***
امضا : آسمان