آقای من : سید و مولای من : سلام
آقا جان : امشب اینجا را یافتم برای نوشتن دل واژه هایم
دلِ بی قرارم گرفته است جانا
این جمعه هم تو را ندیده ام آقا
آخر دگر من چه وعده ای بدهم به این دل عاشق .. که آرام و قرار گیرد ؟؟
در طول هفته : از شنبه تا پنج شنبه
وعده ی آمدن و دیدارت را میدهم ای یار به دلم
اما باز هم جمعه ای دگر به پایانِ شب نزدیک میشود و دلم باز بهانه گیر میشود
خودت خوب میدانی کسی جز خودت نمیتواند این دل بهانه گیر را آرام کند
امشبی را بیا کمی کنارم بنشین پدر آسمانی ام
بگذار سر بر زانوانت نهم و با قطره قطره اشک هایم ، آب و جارو کنم تمام شهر را ....
بابا .... بیا و امشبی را به رسم پدر بودنت دستی به مهر و عطوفت بکش بر سر دخترک زمینی ات
تا که به گرمای دستان پر مهرت آرام گیرم ....
میشود آیا یک امشبی را در آغوش عزیزترین پدر آسمانی ام به خواب رَوَم .......
این بهانه گیری های دلِ کوچکم را ببخش بابا جان
دلتنگ بهترین پدر دنیاست ... دل تنگ آنکه ندیده و از دورها عاشقش گشته ....
گر زنده ام و امیدوار تنها به توست عزیزم
گرنه دلیلی برای بودن بر روی این زمین نمیابم
ای همه هستی و بود و نبودم به فدایت : ای صاحبــــــ زمانه این زمانه ی من
که تویی صاحب زمان و زمین و عقل و دل و قلب و جان و جهان و هستیه من ....
سیدنی و مولای : صاحبـــــــــ دل و
قرار و بی قراری ام ::
♥♡ عشق که تو باشی ، برای عاشقانه زیستن دگر دلیل نمیخواهم ♡♥
♥♡ آری عزیز من : تو همانی که من به عشقت خویشتن را از نو سرشتم ... ♡♥
نظرات شما عزیزان: